بهار هم تمام شد نه شکوفه های بادام و گیلاس ، نه عطر ِ شب بو و بهارنارنج ، نه باران های ناگهانی هیچ چیز نمانده پاییز و انار و خرمالو و برگ های خزان زده اش هم خیلی وقت است رفته حتی سوز سرمای زمستان و شب های بلند و برف و بارانش هم نیست حالا من کجای این تابستان ِ گرم و خشک ِ کلافه کننده را بهانه کنم برای یادت که بی وقفه می پیچد میان سلول سلول تنم

در دنیای تو ساعت چند است؟!

آتش‌گرفته را مگر آتش کند خموش.

من غرقِ چکّه‌های تو بودم!

های ,هم ,ِ ,شب ,، ,سلول ,، نه ,گرم و ,ِ گرم ,تابستان ِ ,و خشک

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود کتاب قلاب بافی فارسی خریدوفروش ملک در اصفهان مقالات دانشجویی و دانش آموزی تلخ و شیرین بهترین های دنیای وب ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند افسانه مجنون به لیلی نرسیده هنر و ادبیات مینرال اویل حضرات - سایت تخصصی ارزهای دیجیتال مرکز تخصصی چاپ متین tarfand4you