مثل ِ بچه‌هایی که دست روی چشم‌هایشان می‌گذارند و خیال می‌کنند دیگر هیچ‌کس نمی‌بیندشان ، دیوانگی‌هایم را قایم کرده‌ام زیر ِ چادرم و خیال می‌کنم این‌جوری دیگر هیچ‌وقت عاشقم نمی‌شوی .


مثل ِ بچه‌هایی که نمی‌توانند دروغ بگویند ، دیوانه ای و یادت می‌رود دیوانگی‌هایت را برداری و زیر ِ پیراهنت قایم کنی . آن وقت هرچه من نذر و نیاز کنم که عاشقت نشوم ، چشم‌های لامصب و موهایی که ریخته توی پیشانی‌ات نمی‌گذارند عین ِ بچه‌ی آدم به کار و زندگی‌ام برسم .

در دنیای تو ساعت چند است؟!

آتش‌گرفته را مگر آتش کند خموش.

من غرقِ چکّه‌های تو بودم!

ِ ,، ,خیال ,مثل ,قایم ,کار ,زیر ِ ,مثل ِ ,و خیال ,بچه‌هایی که ,ِ بچه‌هایی

مشخصات

تبلیغات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

بهترین بلاگ های بیوگرافی همه چیز درباره ون فروشگاه اینترنتی پازل پوشش خبری حوزه برنامه نویسی سخت افزار خرید اینترنتی لپ تاپ و موبایل نرم افزار مدیریت داروخانه فارماسی ویلاگ فروشگاه لپ تاپ دست دوم اطلاع گستر یونیت دندانپزشکی مسکن کیان ترجمه آهنگهای ترکیه ای به فارسی روزها با ماژیک